قزوین در دوره ی حکومت صفویان، بیش ا ز پنجاه سال پایتخت ایران بود و به همین دلیل، مأموران خارجی، سران نظامی و تاجران زیادی به این شهر رفت و آمد داشتند و کاروا ن های بزرگی با کالاهایشان وارد این شهر میشدند.
با اینکه زلزله هایی آثار بزرگ آن روزگاررا خراب کرده اند، هنوز هم برخی از بناها باقی مانده اند؛ مثل مسجد جامع و کاخ صفویان. آثاری هم در موزه ی قزوین به نمایش گذاشته شده اند؛ مثل مجسّمه ها، سکّه ها، و تابلوهای نقّاشی.
قزوین به پایتخت خو شنویسان ایران نیز معروف است، زیرا در گذشته، استادان بزرگ خوش نویسی همچون میرعماد، میرزا محمّدحسین، میرزا محمّدعلی و بسیاری دیگر در آنجا میزیسته اند.
علاوه بر اینکه دانشمندان و ادیبان متعدّد قزوینی مایه ی افتخار ایران هستند، شهدایی نیز این شهر را سرافراز کرده اندکه سرآمد آنان عبّاس بابایی است. عبّاس بابایی از انسان های پاک و شجاع بود. دوره های ابتدایی و متوسّطه را در قزوین گذراند. از همان دوران کودکی و نوجوانی، رفتارش موجب شگفتی و تحسین دیگران بود. همواره آماده ی کمک به دیگران بود. روزی در بازگشت از مدرسه تعدادی کارگر را دید که مشغول کار بودند. یکی از آن ها پیر و سالخورده بود. عباّس جلو رفت و به او گفت: « پدر، کلنگ را بدهید به من.» سپس به جای او به کندن زمین مشغول شد....
ادامه داستان را در متن پیوست بخوانید:
نظر دهید