امدادگر
در آن شــب سرد، آتش ســنگین دشمن تمامى نداشت. صدای تیربارها گوش را کر مى کرد و نور زننده ى آن ها تاریکى شب تا انتهاى دشــت خط خطى مى کرد. کریم سینه خیز جلو مى رفت و در روشــنایى انفجارهــا دنبــال بخارهایى بود کــه از تن گرم مجروح ها برمى خاست. اگر باران نباریده بود و تانک هاى دشمن در گل نمانده بودند، او و همه ى بچه هاى گردان زیر تانک ها لِه مى شــدند. خدا خدا مى ِ کرد باران مخلوط با برف هم چنان ببارد.