
تو همچون غنچه هاى چیده بودى *** که در پرپر شدن خندیده بودى
مگر راز حیات جاودان را *** تو از فهمیده ها فهمیده بودى
قیصر امین پور
صداى تانک ها نزدیکتر مى شد. حسین مى دانست که اگر این تانک ها جلوتر بیایند، ممکن است دشمن شهرهاى دیگر را هم محاصره کند. به محمّدرضا گفت: « مراقب خودت باش، من باید بروم »
چند نارنجک به کمرش بست و از سنگر خارج شد. به طرف تانک ها حرکت کرد. روى زمین خوابید. بعد سینه خیز به زیر یکى از تانک ها رفت. یکى از نارنجک ها را بیرون کشید و آ نرا منفجر کرد. صداى ترکیدن تانک در فضا پیچید. روح حسین در آسمان خرمشهر به پرواز درآمد.
محمّد حسین فهمیده نوجوانى سیزده ساله بود. وقتى عراقى ها به ایران حمله کردند، تصمیم گرفت به جبهه برود و از وطنش دفاع کند. فرماندهان جنگ به خاطر سنّ کم حسین به او اجازه ى ورود به منطقه ى جنگى را نمى دادند. امّا او با اصرار زیاد خود را به خرمشهر رساند.
هشتم آبان را به خاطر شهادت حسین فهمیده، روز بسیج دانش آموزى نامیده اند. منزل پدر او در شهر کرج، به موزه ى شهداى دانش آموز تبدیل شده است. اگر به شهر کرج سفر کردید به آ نجا سرى بزنید.
نظر دهید