شهید بهنام محمدی
در این فیلم آموزشی با شهید بهنام محمدی آشنا میشوید ؛ نوجوان 12-13 سالهای که در تمام روزهای مقاومت از 31 شهریور تا 28 مهر 59 در خرمشهر ماند و از این مرز و بوم دفاع کرد.
در این فیلم آموزشی با شهید بهنام محمدی آشنا میشوید ؛ نوجوان 12-13 سالهای که در تمام روزهای مقاومت از 31 شهریور تا 28 مهر 59 در خرمشهر ماند و از این مرز و بوم دفاع کرد.
جنگ در مناطق جنوبی و غربی میهن عزیز ما تازه آغاز شده بود. در یکی از جبههها، نیروهای دشمن در حدود چهل پنجاه نفر از هموطنان ما را به اسارت گرفته.
این فیلم آموزشی به مبحث دفاع مقدس از فصل دوازدهم درس بیست و سوم کتاب مطالعات اجتماعی با موضوع آزادی خرمشهر میپردازد.
نگاهی اندک به رشادت دلیرمردان ایران در مقابل دشمن تا دندان مسلح بعثی در آزادی خرمشهر و شهادت محمد جهانآرا در آن عملیات را تماشا کنید.
ابراهیم هادی در یک اردیبهشت سال 1۳۳6 به دنیا آمد و تحصیلات دوران دبستان خود را در مدرسه طالقانی گذراند. او همچنین مقطع دبیرستان خود را در مدارس ابوریحان و کریمخان گذراند. ابراهیم توانست در سال ۵۵ دیپلم ادبی خود را دریافت کند. او از همان سالهای پایانی دوره دبیرستان، مطالعاتی غیر از دروس تحصیلی خود را نیز شروع کرد.
سیدّعلی اندرزگو در سال 1۳18 خورشیدی در شهر تهران به دنیا آمد. سختی زندگی موجب شد تحصیل را رها کند و مشغول کار شود، ولی در همان شرایط هم به علوم دینی روی آورد. در نوجوانی با شهید نواّب صفوی آشنا شد و در مبارزه با رژیم شاهنشاهی از او الهام گرفت. در قیام 1۵ خرداد سال 1۳42، شهید اندرزگو به عرصه ی مبارزه با آن نظام وارد شد و مورد تعقیب مزدوران ساواک قرار گرفت.
قزوین در دوره ی حکومت صفویان، بیش ا ز پنجاه سال پایتخت ایران بود و به همین دلیل، مأموران خارجی، سران نظامی و تاجران زیادی به این شهر رفت و آمد داشتند و کاروا ن های بزرگی با کالاهایشان وارد این شهر میشدند.
با اینکه زلزله هایی آثار بزرگ آن روزگاررا خراب کرده اند، هنوز هم برخی از بناها باقی مانده اند؛ مثل مسجد جامع و کاخ صفویان. آثاری هم در موزه ی قزوین به نمایش گذاشته شده اند؛ مثل مجسّمه ها، سکّه ها، و تابلوهای نقّاشی.
خوب یادم هست توی محل ما یک دیوارِ خشت و گِلی بلند بود. بزر گترها همیشه به ما میگفتند: «نباید زیر آن دیوار بنشینیم. چون دیوار خاک سست و کهنه دارد و هر آن ممکن است فرو بریزد.» ما نمیدانستیم خاک کهنه و سست چه معنی میدهد. برای همین همیشه بعد از بازی و فوتبال، عرق ریزان زیر سایه بلندش مینشستیم و خستگی میگرفتیم. از بین ما فقط یکی از بچه ها بود که دورتر مینشست و با نگرانی نگاه مان میکرد.