سردار جزیره مجنون
خوب یادم هست توی محل ما یک دیوارِ خشت و گِلی بلند بود. بزر گترها همیشه به ما میگفتند: «نباید زیر آن دیوار بنشینیم. چون دیوار خاک سست و کهنه دارد و هر آن ممکن است فرو بریزد.» ما نمیدانستیم خاک کهنه و سست چه معنی میدهد. برای همین همیشه بعد از بازی و فوتبال، عرق ریزان زیر سایه بلندش مینشستیم و خستگی میگرفتیم. از بین ما فقط یکی از بچه ها بود که دورتر مینشست و با نگرانی نگاه مان میکرد.