زندگی نامه

پاسدار شهید غلامحسین توسلی فرزند محمدحسن و بدری‌خانم در تاریخ 1۳44/11/14 در خانواده‌ای متدین و پرهیزکار به‌عنوان ششمین و آخرین فرزند خانواده، در روستای بحیری دیده به جهان گشود. شهید در کودکی بسیار پر جنب‌وجوش بود و بهره بالایی از هوش و کیاست داشت و تحت‌تأثیر تربیت ارجمند خانوادگی، خلقیات فردی و اجتماعی‌اش منطبق بر آموزه‌های ارزنده اسلامی، ساخته و پرداخته گردید. او در سال 1۳۵1 راهی دبستان شفیق شهریاری در زادگاه خود شد و تحصیلات ابتدایی را در شهریورماه سال 1۳۵8، به پایان رسانید. به دلیل عدم وجود مدرسه راهنمایی در روستای بحیری، او ناگزیر شد جهت ادامه تحصیل، در مدرسه راهنمایی شهید آستروتین خورموج ثبت نام نماید. وی به مدت دو سال، پایه‌های اول و دوم راهنمایی را با رفت و آمد روزانه ازروستای بحیری تا شهر خورموج و در فقر شدید مالی گذرانید. پس از آن علی‌رغم اشتیاق فراوان به علم‌آموزی، غالباً به دلیل عدم‌توانایی در تأمین مخارج تحصیل و مشکلات خاص تحصیل در خارج از روستای محل سکونت، به ناچار ترک تحصیل نمود. شهید پس از ترک تحصیل، بیش از پیش به خصوص در کار کشاورزی به کمک پدرش پرداخت و بدین‌ترتیب توانست او را در تأمین معیشت زندگی، به نحو مؤثری یاری رساند. در این هنگام او نوجوانی شانزده ساله بود و وقایع زمان خود به خصوص پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و تحمیل جنگ ظالمانه عراق علیه میهن عزیز اسلامی‌مان را به خوبی درک می‌کرد. در حالی‌که فقط شانزده سال داشت، تصمیم به حضور در میدان‌های نبرد حق علیه باطل گرفت، به همین خاطر در تاریخ 1۳60/12/14 عازم کازرون شد و به مدت پانزده روز آموزش جبهه را در پادگان آموزشی شهید دستغیب این شهر گذرانید. سپس از تاریخ 1۳61/1/1 تا 1۳61/1/12 در جبهه شوش حضور یافت و آموزش‌های عملی نبرد جنگی را نیز به خوبی آموخت. پس از پایان آموزش که مجموعاً 28 روز به طول انجامید، بدون این‌که مرخصی بگیرد و به منزل بازگردد، از کازرون، مستقیماً عازم جبهه و مناطق عملیاتی فتح‌المبین شد و در این عملیات پیروزمندانه به‌عنوان تک‌تیرانداز شرکت کرد. شهید پس از گذشت نزدیک به چهارماه دوری از خانه، در 1۳61/۳/20 به خانه بازگشت. پس از بازگشت از جبهه، با علاقه و اشتیاق فراوانی که به سپاه داشت، به‌عنوان نیروی ویژه، وارد این نهاد مقدس انقلابی گردید و سپس برای دومین بار، در قالب طرح لبیک یا امام، در 1۳61/4/29، عازم جبهه شد و تا 1۳61/7/11 به‌عنوان تک‌تیرانداز در جزیره مجنون، دوشادوش رزمندگان اسلام با دشمنان جنگید. پس از آن به خورموج بازگشت. در این هنگام نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حال شکل‌گیری بود و شهید توسلی مقارن با زمان تشکیل این نیرو، جهت گذراندن آموزش‌های ویژه مبارزه با قاچاقچیان به جزایر شمالی خلیج‌فارس و بندرعباس اعزام شد و مدتی را نیز در آن‌جا به انجام خدمت پرداخت. پس از اتمام این مأموریت، عضویت او از نیروی ویژه به نیروی رسمی ارتقا یافت و بدین‌ترتیب در 1۳62/7/17، به استخدام رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. او پس از استخدام رسمی در سپاه، در واحد تبلیغات بسیج سپاه خورموج مشغول به خدمت شد و اندکی بعد، در تیپ المهدی(عج) از لشگر 19 فجر، فرماندهی گروهان را عهده‌دار گردید و به همین خاطر آموزش‌های لازم را از 1۳62/9/19 تا 1۳62/10/7 در پادگان آموزشی شهید دستغیب کازرون فرا گرفت. او در کسوت پاسدار رسمی، مأموریت‌های مختلفی را چه در داخل و چه در خارج از استان انجام داد و شایستگی‌های فوق‌العاده خود را بیش از پیش به منصه ظهور رسانید. او با نهادهای انقلابی نیز همکاری و مساعدت فراوانی داشت که در این راستا می‌توان به مشارکت او با کمیته عمران جهاد سازندگی در چندین طرح عمرانی اشاره نمود. پس از حدود دو سال دوری از میدان‌های نبرد، بار دیگر در 1۳64/7/1، داوطلبانه عازم جبهه‌های جنوب شد و در ابتدا به مدت دو هفته در ناوتیپ امیرالمؤمنین(ع) آموزش‌های لازم را در زمینه جنگ دریایی فرا گرفت و پس از اتمام آموزش و کسب مهارت‌های لازم، در تیپ 9 بدر وابسته به مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، مأمور به خدمت شد و در طی این مأموریت، تجربیات ارزنده‌ای در زمینه نبرد آبی‌ـ‌خاکی و رزم دریایی کسب کرد؛ تجربیاتی که بعدها در نبرد دلاورمردانه‌اش با آمریکای جنایتکار در خلیج‌فارس به خوبی از آن بهره برد.
با شروع عملیات عاشورای 4، به‌عنوان قایقران در آن شرکت کرد و پس از پایان عملیات، جهت آموزش مربیگری نظامی به تهران اعزام گردید و به مدت سه ماه این دوره را نیز با موفقیت سپری نمود. پس از اتمام دوره مذکور، تنها به مدت 24 ساعت به خانه بازگشت و مجدداً راهی میدان‌های نبرد حق علیه باطل شد و به‌عنوان فرمانده گروهان در محور عملیاتی دریاچه نمک، در عملیات پیروزمندانه والفجـر8 شرکت جست. در این عملیات به محاصره نیروهای عراقی درآمد و تا سرحد شهادت پیش رفت اما با رشادت و مردانگی تمام، موفق شد محاصره دشمن را شکسته، خود را نجات دهد.
شهید توسلی، در عرصه جنگ‌های دریایی حالا دیگر به تجربیات ارزنده‌ای دست یافته بود و به همین خاطر به‌عنوان مدرس و متخصص در تاکتیک‌های نظامی، تخریب، نقشه‌خوانی و قطب‌نما، به آموزش نیروهای اسلام پرداخت و به آنان اصول و مبانی یک جنگ دریایی را آموخت. مدت اندکی بعد از آموزش دادن نیروها، عملیات کربلای4 آغاز گردید و شهید در گروهان ضدزره و با مسئولیت آر.پی‌.جی‌زن در این عملیات شرکت نمود. او در این عملیات با کمال شجاعت و دلاوری، سنگرها و تانک‌های دشمن را منهدم و تجمعات آنان را تار و مار می‌کرد. در همین عملیات و در منطقه فاو، دچار موج‌گرفتگی ناشی از انفجار خمپاره شد و بر اثر اصابت ترکش خمپاره، شدیداً مجروح گشت و به بیمارستان شهید بقایی اهواز انتقال یافت و مدتی را جهت مداوا در آن‌جا گذرانید. پس از کسب بهبودی نسبی، بار دیگر راهی میدان‌های نبرد شد و به رزم بی‌امان خود، علیه دشمن متجاوز ادامه داد. در اواخر شهریورماه 1۳6۵ بود که از جبهه‌های جنوب به جزیره مهم و استراتژیک خارک منتقل گردید و در آن‌جا به آموزش نیروهای بسیجی در زمینه جنگ دریایی پرداخت.
پس از آن به‌ویژه از تاریخ 1۳6۵/6/28 به بعد، حضوری دائمی در نبردهای دریایی با آمریکای جهانخوار داشت و در جریان انفجار نفت‌کش کویتی بریجتون، از همرزمان و همراهان سردار شهید مهدوی بود و پس از این رخداد بود که به زیارت امام امت نائل آمد.
شهید توسلی در شامگاه روز 1۳66/7/16 که به‌عنوان سکاندار ناوچه طارق و به فرماندهی سردار شهید نادر مهدوی در عملیات مقابله به مثل با متجاوزان آمریکایی شرکت کرده بود، پس از بیست دقیقه نبرد جانانه، هدف اصابت آتش‌باری بالگردهای MS6 آمریکایی قرار گرفت و جسم پاک و مطهرش به ابدیت پیوست و روح بی‌قرار و متلاطمش در جوار قرب الهی آرام گرفت. در جریان تشییع جنازه سردار شهید نادر مهدوی، لباس پاسداری شهید توسلی به‌عنوان یادگار جسم به ابدیت‌پیوسته‌اش در مزاری نمادین، به صدف خاک سپرده شد.
شهید فردی بسیار خوشرو بود. کسی از مصاحبت با او سیر نمی‌شد چون بسیار خوش‌صحبت و شیرین‌بیان بود. همواره با روحیه‌ای باز و گشاده با مردم برخورد می‌کرد و در رفتارش ذره‌ای کبر و خودبزرگ‌بینی دیده نمی‌شد. از خصوصیات بارز او شوخ‌طبعی او بود که جذابیت خاصی به خلق و خوی او بخشیده بود. البته شوخ‌طبعی او، همراه و توأمان با متانت بود و بسیار مختصر و حساب‌شده مزاح می‌کرد و سعی می‌نمود از این طریق، گرفتگی و کدورت را از روابط اجتماعی خود با دیگران زایل سازد و در این زمینه بسیار هم موفق بود.
فردی بود بزرگ‌منش و با سعه صدر؛ به همه اعم از کوچک و بزرگ، احترام می‌گذارد و با آنان گرم می‌گرفت. هیچ‌کس را از خود آزرده نمی‌ساخت. بسیار صبور و پرحوصله بود و به خستگی ناشی از کار، اعتنایی نمی‌کرد.
شهیدتوسلی، به خواندن نماز اول وقت، بسیار مقید بود. این خصلت شهید، آن‌چنان بارز بود که به خاطر آن، نزد خانواده، دوستان و همکاران، زبانزد شده بود. با این‌که در کسوت پاسدار رسمی، مشغولیت‌های فراوانی داشت و همواره پرمشغله بود، اما موقع فرا رسیدن وقت نماز، دست از هر کار و فعالیتی می‌کشید و با روحیه‌ای شادمان و بشاش، به ادای این فریضه بزرگ دین می‌پرداخت.
یکی از همکارانش در سپاه ناحیه دشتی می‌گوید: یادم هست زمانی که شهید توسلی در واحد بسیج سپاه خورموج، خدمت می‌کرد، مسئولیت تبلیغات را به‌عهده داشت و اکثر اوقات، در کنار دستگاه تکثیر دیده می‌شد. در تمام مدتی که همکار او بودم، به یاد ندارم که حتی یک‌بار، نمازش را به خاطر کار، به تأخیر انداخته باشد؛ به‌عنوان مثال، مواقعی که مشغول تکثیر بود، اگر حتی در وسط کار، صدای اذان را می‌شنید، بی‌هیچ اتلاف وقت، دست از کار می‌کشید و خود را جهت ادای فریضه نماز آماده می‌کرد.
آقای ‌حیدر توسلی، برادر شهید نیز در این‌باره می‌گوید: برادرم همیشه نماز را اول وقت و در مسجد به جای می‌آورد و به ما نیز کراراً توصیه می‌نمود که این‌گونه باشیم.
مادر شهید هم دراین‌باره می‌گوید: فرزندم دارای روحیات مذهبی بزرگی بود. او نماز را در مسجد می‌خواند و تقید بالایی به خواندن نماز اول وقت داشت.
شهیدتوسلی در کارهای عام‌المنفعه نیز حضور پررنگی داشت. به‌عنوان مثال، با مشاهده مشکل بزرگ کم‌آبی در روستای خود، مبادرت به احداث یک‌باب آب‌انبار نمود که هم‌اکنون، به‌عنوان باقیات‌الصالحات، از وی به یادگار مانده است. از دیگر اقدامات مهم او، راه‌اندازی کتابخانه مسجد روستا است. پس از احداث مسجد روستای بحیری، شهید توسلی با بینش عمیق و آینده‌نگر خود، وجود کتابخانه در مسجد را ضروری دید. لذا نسبت به راه‌اندازی و تجهیز آن، همت گماشت و با شور و اشتیاق فراوان، تمام کارهای مربوط به آن را به تنهایی انجام داد. شهید، به لحاظ اجتماعی بسیار فعال بود.
در مواقع تشییع جنازه شهدا، از کسانی بود که بیشترین مشارکت را در غسل و تکفین و تدفین شهدا انجام می‌داد. در جریان شهادت دوست صمیمی‌اش شهید غلامحسین قامشی‌پور، در حالی‌که هنوز هیچ‌کس حتی والدینش از شهادت آن شهید اطلاعی نداشتند، او خبردار شده بود. به همین منظور با این‌که سراسر وجودش را اندوه و غم فراگرفته بود، به تنهایی مبادرت به آماده کردن مقدمات تشییع جنازه و بزرگداشت آن شهید کرد و در این راه، بسیار زحمت کشید. از آرزوهای قلبی شهید توسلی، شهادت در راه خدا بود که خداوند بزرگ نیز این آرزوی او را که به راستی مستحق آن نیز بود، برآورده ساخت.
شهید توسلی، اهل ورزش هم بود و در تیم فوتبال روستا عضویت داشت. حضور او در میدان بازی، گرمی و صفای خاصی را به فضای بازی می‌بخشید. چرا که فردی خوش‌خلق و شوخ‌طبع بود و با صحبت‌های شیرین خود، همه را به وجد می‌آورد. تک‌‌تک بازی‌هایی که او در آن حضور داشت، هم‌اکنون برای دوستان و همبازی‌های وی، دنیایی از خاطره است که در اذهان آنان به یادگار مانده است.
شهید توسلی، در تمام مراسمات انقلابی و مذهبی حاضر بود و شرکت در آن‌ها را بر خود، فرض می‌شمرد. او خود، از برگزارکنندگان مراسمات مختلف انقلابی بود و در همه آن‌ها، حضور پرشوری داشت. مادر شهید در خصوص حضور ایشان در برنامه‌های مذهبی می‌گوید: فرزندم، از محبان و دوستداران اهل‌بیت(ع) بود. سابقاً در روستای ما مسجدی وجود نداشت که در آن مراسم عزاداری برای اهل‌بیت(ع) شود. لذا در ایام محرم و صفر به‌طور مرتب به روستاهای هم‌جوار می‌رفت و در دستجات عزاداری حضور پیدا می‌کرد.
از خصوصیات بارز شهید توسلی، بی‌باکی و شهامت بالای او بود. او تا زمان شهادت، در عملیات‌های مختلفی شرکت کرد و شرایط جنگی بسیار سخت و دشواری را تجربه نمود. شرایط جنگی جبهه و هنگامه‌های نفسگیر نبرد نظامی، ذره‌ای هراس در دل او ایجاد نمی‌‌کرد و او هم‌چون شیر می‌غرید و چون کوهی سترگ، در برابر حملات دشمن می‌ایستاد. یکی از همرزمان شهید در عملیات بدر، نقل می‌کند که در این عملیات، شهید توسلی قایقران بود. در آن زمان هیجده سال داشت. آن‌چه که واقعاً قابل توجه است، این است که به تنهایی و در دل شب، در بین نهرها در حالی‌که در نزدیکی دشمن بود و هرآن، احتمال می‌رفت که دشمن به او کمین نماید، با قایق حرکت می‌کرد و به نیروهای حاضر در خط مقدم، کمک می‌رساند.
مادر شهید می‌گوید: یک‌بار غلامحسین، همراه با برادرش به جبهه رفته بود. برادرش مسئولیت توزیع غذا بین نیروها را به‌عهده داشت. در هنگامی‌که او مشغول غذا دادن به نیروهای رزمنده بوده، یک مرتبه تمام منطقه، هدف گلوله‌باران سنگین دشمن واقع می‌شود. برادر شهید خیلی می‌ترسد ولی خود شهید، با روحیه‌ای قرص و محکم به او می‌گوید: اصلاً نترس و نباید بترسی؛ در این‌جا ترس، معنا ندارد؛ ما خودمان را برای مقابله با هر حمله‌ای آماده کرده‌ایم.

شهید، تمام زندگی خود را وقف خدمت به انقلاب، امام و ارزش‌های والای انقلاب اسلامی کرد. از خدمت در سپاه، احساس رضایت و آرامش خاصی می‌نمود و تمام مشکلات و خستگی‌ها را در این‌راه، با همه وجود به جان می‌خرید. او از روزی که به عضویت بسیج درآمد، تا روزی که به شهادت رسید، لحظه‌ای از انجام فعالیت‌های انقلابی نیاسود. حضرت امام را به‌عنوان الگو و مراد خود مراد خود می‌دانست و سمت و سوی زندگی خود را متناسب با منویات آن بزرگوار تنظیم می‌کرد. بعد پیروزی انقلاب تا زمان شهادت، از مهم‌ترین معیارهای دوستی و رفاقتش با افراد، میزان وفاداری آنان به امام و انقلاب بود و از کسانی‌که میانه درستی با انقلاب عزیز اسلامی و ارزش‌ها و آرمان‌های والای آن نداشتند، دوری می‌جست.

وصیت‌نامه شهید غلامحسین توسلی:

بِاسْمِ رَبِّ الشُّهَداءِ وَ الصِّدِّیقینَ
وَالَّذینَ امَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ اَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَاللهِ وَ اُلئِکَ هُمُ الْفائِزونَ
حال، با یاد خد به جبهه می‌روم، نه برای انتقام، بلکه برای احیاء راه دینم و برای تداوم بخشیدن به انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی؛ و هر تیری که به قلب دشمن رها می‌سازم، به خاطر خداست نه از روی خشم؛ و این راه را من با آگاهی برگزیدم؛ من این راه را انتخاب کرده‌ام. منتظر من نباشید، چون نرفته‌ام که زنده برگردم. رفته‌ام با کفر مبارزه کنم و بکشم یا در راه خدا کشته شوم.
به پدر و مادرم می‌گویم: از آن اشخاصی نباشید که اگر یک حادثه ناگواری برای ایشان، پیش بیاید، خدا را از یاد ببرند. مانند آن مردان خدا باشید که در چنین ‌مواردی خدا را شکر می‌کنند.
پدر و مادر و همشهریان و همسنگران! مرا ببخشید؛ من تمام برادران و خواهران و دوستان را بخشیده‌ام و حلال کرده‌ام. مادر! مبادا بر روی جنازه من گریه کنی که باعث شادی دشمن شود.

مادر! ناراحت نباش؛ من رفته‌ام تا مانند برادران دیگر، با خون خود درخت اسلام را آبیاری کنم؛ امروز من لباس مقدس پاسداری را به تن کرده‌ام، تا بتوانم حرمت این لباس زیتونی‌رنگ مقدس را حفظ کنم و بتوانم مفهوم «وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَااسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» را بر طرف چپ سینه‌ام و روی قلب تپنده‌ام، جامه عمل بپوشانم. اگر شربت شهادت نثارم شد، در روستای بحیری، دفنم نمایید. شهادت، تنها سعادتی است که نصیب همه‌کس نمی‌شود.
 

نظر دهید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • Lines and paragraphs break automatically.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.