آتش پشتیبانی دشمن از ساعت‌ها پیش فروکش کرده بود، اما تانک‌ها بی امان شلیک می‌کردند و مجال هیچ حرکتی را به رزمنده‌ها نمی‌دادند. روزی طولانی و خسته کننده بود. برای چند دقیقه فراموش کردند کجا هستند و برای چه آمده اند. هر سنگری به قربانگاهی بدل شده بود. آن همه ویرانی و اندوه، دیوار صبر و توانشان را در هم می‌شکست.

بی هدف و درمانده به جست و جوی کسانی رفتند که تا ساعت ها پیش با آ نها همراه بودند و حالا یادشان لحظه ای تنهایشان نمی‌گذاشت.

از آخرین روزهای مهرماه که نیروهای دشمن کم کم به شهر رخنه کرده بودند، هر روز به درازای یک سال گذشته بود. با نفوذ بعثی ها به خرمشهر، از شدت مقاومت در آن سوی حاشیة کارون کاسته شده بود، اما پایداری در داخل شهر شدت یافته بود و نیروهای متجاوز با سر سختی غیرقابل تحملی روبه رو بودند. جبهة جنگ علاوه بر محله‌های شناخته شده، به امتداد بندر، میدان راه آهن، کشتارگاه و از آنجا تا بالاتر از پلیس راه گسترده شده بود.

خانه‌های پیش ساخته در غرب جادة اهواز خرمشهر، محل درگیری خونین نیروهای رزمنده و متجاوزان بعثی دشمن شده بود. این درگیری با قطع جادة اهواز خرمشهر و شهادت نیروهای اسلام که تا آخرین لحظه منتظر رسیدن نیروهای کمکی بودند، به پایان رسید...

ادامه داستان را در متن پیوست بخوانید: 

 

فایل پیوست

نظر دهید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • Lines and paragraphs break automatically.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.