متن آهنگ: سبکبالان 

خواننده: صادق آهنگران

سبکبالان خرامیدند و رفتند 
مرا بیچاره نامیدند و رفتند 
سواران لحظه ای تمکین نکردند 
ترحم بر من مسکین نکردند 
سواران از سر نعشم گذشتند 
فغانها کردم اما برنگشتند 
اسیر و زخمی و بی دست و پا من 
رفیقان این چه سودا بود با من؟ 
رفیقان رسم همدردی کجا رفت؟ 
جوانمردان جوانمردی کجا رفت؟ 
مرا این پشت مگذارید بی تاب 
گناهم چیست پایم بود در خواب 
اگر دیر آمدم مجروح بودم 
اسیر قبض و بسط روح بودم 
در باغ شهادت را نبندید 
به ما بیچارگان زان سو نخندید 
رفیقانم دعا کردند و رفتند 
مرا زخمی رها کردند و رفتند 
رها کردند در زندان بمانم 
دعا کردند سرگردان بمانم 
شهادت نردبان آسمان بود 
شهادت آسمان را نردبان بود 
چرا برداشتند این نردبان را؟ 
چرا بستند راه آسمان را؟ 
مرا پایی به دست نردبان بود 
مرا دستی به بام آسمان بود 
شهید تو بالا رفته ای من در زمینم 
برادر رو سیاهم شرمگینم 
مرا اسب سپیدی بود روزی 
شهادت را امیدی بود روزی 
در این اطراف گوش ای دل تو بودی 
نگهبان بی شبی غافل تو بودی 
بگو اسب سپیدم را که دزدید 
امیدم را امیدم را که دزدید 
مرا اسب چموشی بود روزی 
شهادت می فروشی بود روزی 
شبی چون باد بر بالش خزیدم 
به سوی خانه ی ساقی دویدم 
چهل شب راه را بی وقفه راندم 
چهل تصویر ساقی نامه خواندم 
ببین ای دل چقدر این قصر زیباست 
گمانم خانه ساقی همینجاست 
دلم تا دست بر دامان در زد 
دو دستی سنگ شیون را به سر زد 
امیدم مشت نومیدی به در کوفت 
نگاهم قفل در میخ قدر کوفت 
چه درد است این چه درفصل اقاقی 
به روی عاشقان در بسته ساقی 
بر این در وای من قفلی لجوج است 
بجوش ای اشک هنگام خروج است 
در میخانه را گیرم که بستند 
کلیدش را چرا یا رب شکستند؟
 

ویدئو
صوت

نظر دهید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • Lines and paragraphs break automatically.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.