یادش به خیر! سال 1397، یک سال قبل از شهادت سردار دلها در پیاده روى اربعین، پسر بچههاى عراقى را دیدم که بعد از پیروزى مدافعان حرم بر نیروهاى ظالم داعش، لباسهایى با عکس سردار پوشیده بودند. آنها با چه عشق و هیجانى از سردار صحبت مى کردند. در و دیوار و روى تیرهاى برق جاده بین نجف تا کربلا پر شده بود از پوستر حاج قاسم و مدافعان قهرمان عراقى. بعد از اینکه آمریکایىها سردار را ناجوانمردانه و بزدلانه شهید کردند، در روز تشییع پیکر پاک او، باز هم رفتار کودکان نظرم را جلب کرد. این بار، عکس سردار در دستان کودکان ایرانى بود که داشتند برایش گریه مىکردند. در سوریه هم دختران و پسران سوریهای احساس خودشان نسبت به سردار را به زیبایى در قالب سرود «شمس شهدا» به سردار تقدیم کردند.
حالا فکر کن بعد از شهادت سردار، حال و روز نزدیکانش چگونه است؟ یکى از آنها مى گفت: «یک روز بعد از اینکه روضه حضرت زهرا(س) تمام شد، دیدیم خبرى از سردار نیست. همه جا را گشتیم تا بالاخره پیدایش کردیم. مشغول تمیزکردن سرویس بهداشتى بود. هر چقدراصرار کردیم که اجازه بدهید این کار را ما انجام بدهیم، قبول نکرد. مىگفت افتخارم این است که خادم روضه حضرت زهرا(س) باشم.»
بعد، به یاد ماجراى سردار با آهوها مىافتم. ماجرا را یکى از هم رزمان حاج قاسم تعریف مىکرد: «در یکى از روزهاى سرد زمستان، سردار سلیمانى از عراق تماس گرفت. صداى تیراندازى مىآمد و شرایط جنگى بود. سردار گفت که شنیدهام در تهران برف سنگینى آمده است. آهوهاى کوه نزدیک مقر سپاه حتما براى پیداکردن غذا به پایین کوه مىآیند. همین امروز علوفه تهیه کن و در چند جا برایشان بگذار که از گرسنگى تَلف نشوند. بعدازظهر دوباره زنگ زد که چه کار کردى؟ گفتم انجام شد، اما چرا شما وسط نبرد با داعش نگران آهوها هستید؟ حاج قاسم گفت چون به شدت به دعاى خیر آنها اعتقاد دارم.»
با خودم مىگویم سردارى که در میانه جنگ به فکر غذاى آهوهاست، چگونه سردار دلهاى ما بچهها نباشد! کاش مى شد از حال و هواى آهوها هم بعد از شهادت سردار باخبر شد!
حالا که سردار دلها آسمانى شده است، هنوز هم وقتى اسمش را مىشنویم یا تصویرش را جایى مىبینیم، دوباره دلمان برایش تنگ مىشود. انگار که سالها کنارش زندگى کردهایم و حالا او از پیش ما رفته است!
نظر دهید