جان خود را فدای جانان کرد پهلوان مرد آسمانی ما 

رستم دیگری به میدان، زد از دل شاهنامه‌خوانی ما 

او خودش یک تنه سپاهی بود زخمی از هر نبرد بر تن  او 

بی‌سلاح و زره به خط می‌زد نام پروردگار جوشن  او 

او که پا می‌گذاشت در میدان ، جبهه آرام می‌شد از عطرش 

رنگ و بوی نمازمان، را دشت گریه‌های شبانه‌ی فطرش 

گفتم از اوست هرچی ما داریم پرچمش را نمی‌دهیم از دست 

ناگهان، آسمان، به حرف آمد حاج قاسم هنوز هم زندست 

قاسم هنوز در شهر قاسم هنوز در خط  

گرم نبرد در کوه گرم گذشتن، از شط  

قاسم هنوز با ماست در کوچه و خیابان

قاسم هنوز زندست ما را گواه قرآن

قاسم میان، سنگر گرم دفاع مانده

ویدئو

نظر دهید

Plain text

  • No HTML tags allowed.
  • Lines and paragraphs break automatically.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.